جدول جو
جدول جو

معنی نغمه گر - جستجوی لغت در جدول جو

نغمه گر(نَ مَ / مِ گَ)
نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده:
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
گوش بر نوحۀ زاغان به حضر بگشائید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامه ور
تصویر نامه ور
نامه بر، آنکه نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمه گر
تصویر بیمه گر
شرکتی که جان یا مال کسی را از خطرها و خسارات احتمالی بیمه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوحه گر
تصویر نوحه گر
نوحه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه سرا
تصویر نغمه سرا
نغمه سراینده، سرودخوان، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه زننده،، نغمه ساز، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز، آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ زَ / زِ گَ)
رمّاح. (صراح) (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). قناء. (منتهی الارب). کسی که نیزه می سازد. (ناظم الاطباء). نیزه سازنده. که پیشه اش نیزه گری و ساختن نیزه است
لغت نامه دهخدا
(فُ زَ دَ / دِ)
نغمه پرداز. (ناظم الاطباء). خنیاگر. رجوع به نغمه پرداز شود:
نغمه زنش زهرۀ پرده شناس
نغمه زنی کرده به چندین سپاس.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آوازخوان. خواننده:
من که سرایندۀ این نوگلم
باغ ترا نغمه سرا بلبلم.
نظامی.
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحراگیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ گَ)
بیمه کننده. رجوع به بیمه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) :
دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول.
سعدی.
آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست
آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست.
حافظ.
- مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) :
بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست
مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند.
مشفقی.
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است.
صائب.
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم.
عذری بیگدلی
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ وَ)
نامه بر. (ناظم الاطباء). نامه آور. نامه رسان
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ گَ)
نالنده. نالان. که می نالد. که ناله می کند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ گَ)
آنکه نوحه می کند. (ناظم الاطباء). که فغان و شیون و زاری کند:
من که خاقانیم به باغ جهان
عندلیبم ولیک نوحه گرم.
خاقانی.
دیدم صف ملائکۀچرخ نوحه گر
چندان که آن خطیب سحر در خطاب شد.
خاقانی.
چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر می گشت.
سعدی.
، نوحه خوان. که در مجالس عزا چون مصیبت رسیدگان به آواز شیون و زاری و نوحه خوانی کند:
ببارید از دیده خون جگر
بنالید همچون زن نوحه گر.
فردوسی.
هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی.
منوچهری.
تو را بر بام زاری زود خواهد کرد نوحه گر
تو بیچاره همی مستی کنی بر بانگ زیر و بم.
ناصرخسرو.
چرخ گردان بسی برآورده ست
نوحه و نوحه گر ز معدن سور.
ناصرخسرو.
از کردۀ خود یاد کن و بگری ازیرا
بر عمر به از تو به تو کس نوحه گری نیست.
سنایی.
نوحه گر کز پی تسو گوید
او نه از دل که از گلو گوید.
سنایی.
ساخت گرستن چو زن نوحه گر.
سوزنی.
تا دمی ماند ز من نوحه گران بنشانید
وارشیداه کنان نوحه سرائید همه.
خاقانی.
گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر.
عطار.
هرگاه که در ماتم من نوحه گر آید
ماتم زده باید که بود نوحه گر من.
عطار.
زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.
مولوی.
، آنکه شیر می دوشد (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژَ نَ / نِ)
نرم بر. محیل. مکار. گربز. موذی. که مقاصد سوء خود را به آهستگی و ملایمت پیش برد. (یادداشت مؤلف). آب زیرکاه
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ پُ)
نصفه. (ناظم الاطباء). نیم پر. رجوع به نیم پر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ گَ)
از عالم کیمیاگر. (آنندراج). که ابزار نقره سازد. نقره ساز:
فرش زمین بود مسلسل ز زر
در ته آن خاک زمین نقره گر.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ / مِ گَ)
این کلمه مرکب است از بسمه (باسمه) ترکی و گر فارسی. آنکه بر جامه ها نقوش قالبی چوبین و جز آن زند. بسمه چی. رجوع به بسمه چی شود.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ / مِ گَ)
عمل نغمه گر. رجوع به نغمه گر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یغما گر
تصویر یغما گر
تاراجگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه پر
تصویر نیمه پر
(صفت ظرفی که تا نصف پرشده: نصفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه گر
تصویر نوحه گر
نیوه گر نوحه خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه سرا
تصویر نغمه سرا
آوازه خوان، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
قاصد، پیک، آنکه مکتوب میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه ور
تصویر نامه ور
نامه بر: هم بدان پیک نامه وردادش سوی آن نامورفرستادش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناله گر
تصویر ناله گر
آنکه ناله کندنالنده
فرهنگ لغت هوشیار
پستچی، پیک، قاصد، نامه رسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خنیاگر، خواننده، نغمه پرداز، نغمه خوان، نغمه زن، نغمه ساز، نغمه طراز، نغمه کش، نغمه گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد